محل تبلیغات شما

چند شبی هستکه خواب های عجیب می بینم. دنیای بهم ریخته ای شده.

چند شب پیش تویه جلسه خیلی مهم بودم. شب بعد خواب دیدم یه زن به دفتر کارم اومده تا دربارهبرادرم امین سوال کنه. صورتی گندمگون با تیپی چادری و لهجه دزفولی. حول و حوش 35تا 38 سال میزد. پرسید که آیا می تونم به حرف امین اطمینان کنم؟ در ادامه گفت کهاینقدر باید مطمئن باشه که از همسرم طلاق بگیرم. میخواست طلاق بگیره تا زن امینبشه. یادم نیست که صحبتی از بچه هم کرد یا نه.

بهش گفتم خانمبرو زندگیتو بکن. چکاریه خودت رو ببری تو چنین وضعیتی. اونم در حال تردید. شکتدرسته. همین که شک کردی یعنی داری کار اشتباهی میکنی. خلاصه خواب عجیبی بود.

دیشب اما خوابروانی دیدم. تو خواب همه داشتن سرم داد می کشیدن. خواب پرتنشی بود.

احتمالا ایناصرفا بخشی از خواب هاییه که می بینم و یادم میمونه. حس می کنم تو این چند روزه خیلیتو خواب وول میخورم. این موضوع به حدیه که چند روز پیش احساس یه دردی تو ناحیهبیرونی سرم داشتم. گویی که پشت سرم به جایی برخورد کرده بود. واقعیت غم انگیزیه کهاسترس های زندگیم اینطور به خواب‌هام سرازیر میشه. واقعا احساس عجز و ناتوانیمیکنم. ته نامردیه که تو خواب بهم حمله ور میشن. تو بیداری و آگاهی مسلط بر نفسمهستم و جلوی بدی ها تسلیم نمیشم. در بدترین حالات هم آرامش دارم ولی تو خواباینطور میشه.

گزارشی از یک ارائه

دختری به نام لیلا

کرونا؛ گرفتن یا نگرفتن!

خواب ,تو ,یه ,سرم ,امین ,های ,تو خواب ,می بینم ,خواب های ,این موضوع ,موضوع به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

verskytaning1982 geablyviwilch lightostingklep Beverly's receptions laxavapo Mehdi Ganjehzadegan عمارت دل vasthentemus علوم تربیتی lyitzenexcal